جدول جو
جدول جو

معنی ور کاده - جستجوی لغت در جدول جو

ور کاده
از توابع ناتل رستاق نور، از توابع لیتکوه آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ / نِنَ / نِ)
آتش افروخته. (ناظم الاطباء) ، گردکرده. فراهم آورده
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ)
زن کلان سرین. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ دِهْ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان دارای 1700 تن سکنه. آب از خمام رود و نورود. راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ دَ / دِ)
خر ماچه. ماده خر. مقابل خر نر. اتان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر کنده
تصویر پر کنده
درمانده و عاجز، متفرق: (از آن قصاید پر کنده دفتری کردم) (ازرقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کرده
تصویر پر کرده
انباشته ممتلی. یا کار پر کرده. بسیار کرده بسیار انجام شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا کرده
تصویر وا کرده
باز کرده گشوده: (هم بر ورق گذشته گیرش وا کرده و در نوشته گیرش) (نظامی)، سرپوش برداشته، گسترده (فرش و جز آن)، جدا کرده، فارغ کرده، چیده، بریده، دست خورده مقابل سر بسته
فرهنگ لغت هوشیار
درهم وبرهم شده (موی) مجعد: پسرکی ده یازده ساله ریز نقش باموهای وز کرده، ترش شده و کف کرده (ماست و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ور دادن
تصویر ور دادن
تعلیم دادن درس گفتن: فلانی... ور میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
منتفخةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
Swollen
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
gonflé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از روستاهای بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
دو قطعه چوب مخصوص که با استفاده از آن ها گاو را اخته سازند
فرهنگ گویش مازندرانی
دو ردیف ستون کوچک که در دو سوی زیر پوشش بام باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
gonfio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
บวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
inchado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
hinchado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
opuchnięty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
отёкший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
набряклий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
gezwollen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
سوجن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
bengkak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
geschwollen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
נפוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
腫れた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
肿胀的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
uvimbe
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
부풀어 오른
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
şişmiş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
ফুলে যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ورم کرده
تصویر ورم کرده
सूजन
دیکشنری فارسی به هندی